بعد از نماز عشا توی مسجد نشسته بودم سر جلسه گروهی و داشتم مطلبی را برای بچه های اول راهنمایی که دور تا دورم نشسته بودند توضیح می دادم. همه حواسشان جمع بود الا یکی که محو نوشته ی دیوار پشت سرم شده بود.
انگار نه انگار که نشسته است توی جلسه، خیره شد بود به نوشته. جلسه که تمام شد برگشتم ببینم روی دیوار چه نوشته است که این پسر را محو خودش کرده. دیدم درست پشت سرم کاشی کاری داخلی مسجد است، منقش به اسامی و تاریخ ولادت و شهادت معصومین ع.
رو کردم سمتش با سوالی که توی چهره ام موج می زد، وقتی تعجب مرا دید لبخندی زد و در حالی که با دست اشاره می کرد گفت:
"آقا این قدر حال می کنم وقتی اینو می بینم" اشاره ی دستش را که دنبال کردم دیدم روی دیوار مقابل تاریخ شهادت امام زمان (عج) نوشته شده :
"ایشان زنده اند و در پرده ی غیبت به سر می برند"
وقتی خداحافظی کرد و رفت، برگشتم و دوباره به آن جمله نگاه کردم.
حق داشت کل جلسه را محو همین یک جمله باشد!
احمد بن اسحاق مي گويد : خدمت حضرت امام عسکري ع آمدم و خواستم در مورد جانشيني ايشان صحبت کنم .
حضرت بدون پرسش من فرمود : «اي احمد ، همانا خدا از وقتي که حضرت آدم ع را آفريده ، زمين را از حجتي خالي نگذاشته است و تا قيامت به وسيله ي حجت او ، بلادفع مي شود و باران مي بارد و برکات نازل مي شود». عرض کردم : «اي فرزند رسول خدا! جانشين شما چه کسي است ؟» . او با شتاب به درون خانه رفت . پسري سه ساله ، که مانند ماه تمام نوراني بود ، بر روي دوش خود آورد و فرمود : «اي احمد ، اگر تو نزد خدا و حجت او گرامي نبودي ، به تو نشانش نمي دادم . او همنام رسول خدا صلاواة الله علیه و آله و هم کنيه ي او و کسي است که زمين را پر از عدل مي سازد. مثل او ، مثل خضر است و ذوالقرنين . به خدا او غايب مي شود و در زمان غيبت او ، نجات نمي يابد ، مگر کسي که خدا را بر اعتراف به امامت او ثابت قدم بدارد و موفق سازد که براي تعجيل در فرج او دعا کند ». عرض کردم : «آيا نشانه اي دارد که من دل من به او مطمئن شود؟». در اين وقت ، آن کودک با زبان عربي فصيح گفت : «منم بقيه الله در زمين ، همان که از دشمنان خدا انتقام مي گيرد ، اي احمد ، پس از مشاهده ي من ، دنبال اثر نگرد»
منبع : اکمال الدين ، ص384.
از بقیه تصاویر در ادامه مطلب دیدن کنید.